پزشکی 89 مشهد (دکتر شاهین فر)

پزشکی 89 مشهد (دکتر شاهین فر)
« و اوست کسی که مرا غذا می دهد و سیراب می نماید، و هنگامی که بیمار شوم مرا شفا می دهد » (شعرا: 79 و 80) 
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان پزشکی ۸۹ شاهین فر مشهد و آدرس med-iaum89.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته ,در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار می گیرد.





وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد. به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه.  اما اون توجهی به این مساله نمیکرد.

آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست. من جزومو بهش دادم. بهم گفت: "متشکرم داداشی". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط  "داداشی"  باشم.  من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

تلفن زنگ زد. خودش بود.  گریه می کرد.  دوستش قلبش رو شکسته بود.  از من خواست که برم پیشش. نمیخواست تنها باشه. من هم اینکار رو کردم. وقتی کنارش رو کاناپه نشسته بودم، تمام فکرم متوجه اون چشمهای معصومش بود. آرزو میکردم که عشقش متعلق به من باشه.  بعد از 2 ساعت دیدن فیلم و خوردن 3 بسته چیپس ، خواست بره که بخوابه ، به من نگاه کرد و گفت: "متشکرم داداشی". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

روز قبل از جشن دانشگاه پیش من اومد. گفت : "قرارم بهم خورده، اون نمیخواد با من بیاد". من با کسی قرار نداشتم. ترم گذشته ما به هم قول داده بودیم که اگه زمانی هیچکدوممون برای مراسمی پارتنر نداشتیم با هم دیگه باشیم، درست مثل یه "خواهر و برادر". ما هم با هم به جشن رفتیم. جشن به پایان رسید. من پشت سر اون، کنار در خروجی، ایستاده بودم ، تمام هوش و حواسم به اون لبخند زیبا و اون چشمان همچون کریستالش بود. آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه ، اما اون مثل من فکر نمی کرد و من این رو میدونستم ، به من گفت :"متشکرم داداشی، شب خیلی خوبی داشتیم". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

 یه روز گذشت، سپس یک هفته، یک سال... قبل از اینکه بتونم حرف دلم رو بزنم روز فارغ التحصیلی فرا رسید، من به اون نگاه می کردم که درست مثل فرشته ها روی صحنه رفته بود تا مدرکش رو بگیره. میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون به من توجهی نمی کرد، و من اینو میدونستم، قبل از اینکه کسی خونه بره به سمت من اومد، با همون لباس و کلاه فارغ التحصیلی، با گریه منو در آغوش گرفت و سرش رو روی شونه من گذاشت و آروم گفت: "تو بهترین داداشی دنیا هستی، متشکرم". میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه ، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم . من عاشقشم . اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

 نشستم روی صندلی، صندلی ساقدوش، اون دختره حالا داره ازدواج میکنه، من دیدم که "بله" رو گفت و وارد زندگی جدیدی شد. با مرد دیگه ای ازدواج کرد. من میخواستم که عشقش متعلق به من باشه. اما اون اینطوری فکر نمی کرد و من اینو میدونستم ، اما قبل از اینکه بره رو به من کرد و گفت: "تو اومدی ؟ متشکرم" میخوام بهش بگم، میخوام که بدونه، من نمی خوام فقط "داداشی" باشم. من عاشقشم. اما... من خیلی خجالتی هستم.... علتش رو نمیدونم.

 سالهای خیلی زیادی گذشت. به تابوتی نگاه میکنم که دختری که من رو داداشی خودش میدونست توی اون خوابیده، فقط دوستان دوران تحصیلش دور تابوت هستند، یه نفر داره دفتر خاطراتش رو میخونه، دختری که در دوران تحصیل اون رو نوشته. این چیزی هست که اون نوشته بود: " تمام توجهم به اون بود. آرزو میکردم که عشقش برای من باشه. اما اون توجهی به این موضوع نداشت و من اینو میدونستم. من میخواستم بهش بگم، میخواستم که بدونه که نمی خوام فقط برای من یه داداشی باشه. من عاشقش هستم. اما... من خجالتی ام... نمی‌دونم... همیشه آرزو داشتم که به من بگه دوستم داره..... ای کاش این کار رو کرده بودم...........



نظرات شما عزیزان:

مریم
ساعت17:43---2 ارديبهشت 1390
آخــــــــــــــــــــــــــــ ــی پریـــــسا
بله دیگه از من بعید بود.. بچه ها گفتن بذارش!!!! ??-:


parisa
ساعت15:50---2 ارديبهشت 1390
aval matn een juri budam
vasatesh een jur
eenam az akharesh


farzane
ساعت9:56---2 ارديبهشت 1390
babaaaaaaaaaa maryam az to baeeedeeeein ke male ahde daynasoora bud

مریم
ساعت21:41---1 ارديبهشت 1390
آره شراره کاملاً باهات موافقم.. و مرسی..
آره منم گریه ام گرفت..


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ پنج شنبه 1 ارديبهشت 1390برچسب:, ] [ 19:29 ] [ آ.ح ]
.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به پزشکی چنین فرمودند:« خداوند طبیب است و تو یاری مهربان هستی، طبیب درد، کسی است که آن را آفریده است ».
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 44
بازدید دیروز : 16
بازدید هفته : 65
بازدید ماه : 60
بازدید کل : 252887
تعداد مطالب : 136
تعداد نظرات : 1172
تعداد آنلاین : 1

.